جلباب
وبلاگي تخصصي حجاب
دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : بيشه

امام صادق عليه السلام مي فرمايند

حجاب زن براي طراوت و زيبايي اش مفيدتر مي باشد.

( المستدرك, ج5) 

شنبه 22 مهر 1391برچسب:حجاب, :: 7:54 :: نويسنده : بيشه

حجاب مایه ی تشخص زن است؛ بر خلاف تبلیغات ابلهانه و ظاهر بینانه مادی گرایان مایه اسارت زن نیست؛ مایه ی آزادی زن است.

زن با برداشتن حجاب های خود، با عریان کردن آن چیزی که خدای متعال و طبیعت پنهان بودن اون رو از زن خواسته خودش رو کوچک می کنه؛ خودش رو سبک می کنه؛ خودش رو کم ارزش میکنه !

دشمن، دشمنان دنیای ما، دشمنان آخرت ما، دشمنان عزت ما، از نقاط ضعف ما استفاده می کند، از حس شهوت ما، از غضب ما، از علاقه ما به جلوه پوشی، خودنمایی، از اینها استفاده می کند ! باید مراقب باشیم.

حجاب وقار است، متانت است، ارزش گذاری زن است، سنگین شدن کفه ی آبرو و احترام اوست، اینها را باید خیلی قدر دانست و از اسلام باید تشکر کرد بخاطر مسئله ی حجاب، این جزء نعمت های الهی است.

حضرت آیت الله خامنه ای

سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 7:46 :: نويسنده : بيشه

چشم ها هم گاز مي گيرند!!!؟

 

سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 7:35 :: نويسنده : بيشه

بسم الله الرحمن الرحیم

حسین(ع) را منتظرانش کشتند...
 مدعیان دینداری بزرگترین ضربه ها را دین  به میزنند....
درخت را طبر با دسته ای از جنس درخت قطع میکند...
و حجاب را برخی با حجاب ها و چادر را چادر به سر ها بی حرمت میکنند.. .
بیگانه گر میشکند حرفی نیست   -------- از دوست بپرسید که چرا می شکند


طرف حرف هایم دشمن و جنگ  نرم و بی حجاب  نیستند،با شما و خودم  هستم که خود را مدعی  پاسداری از حجاب و خون شهدا و دین میدانیم...خود را دلسوز چادر حضرت زهرا(س) و خون شهدایی که پایمال میشود میدانیم ... احساس میکنم قلبم بین در  و دیوار گیر کرده،حرف هایی هست که روحم را آزار میدهد و سیاهه قلمم توان نشان دادنشان را ندارد.. تکلیفی بر دوش دارم ،پس در حد توان اندکم آنچه را به حق بودنش ایمان دارم مینویسم ...
گفتید دختری که آرایش میکند عقده این را دارد که دیده شود و دیگران او و زیباییش را تحسین کنند ،گفتید که راه را اشتباه رفته است...اما شما چرا با روسری های رنگارنگ لبنانی و کفش های رنگی و پاشنه دار کاری کردید که که زیبا دیده شوید؟؟به عنوان کسی که چندین نظر سنجی داشته با صراحت به شما میگویم،روسری لبنانی،چادر های براق و ملی،جوراب ها و کفش های رنگی و پاشنه دار و برخی پوشش های دیگر آقایان را تحریک میکند که شما را نگاه کنند، این نوع حجاب شما را زیباتر میکند و باعث جلب توجه میشود...این یک واقعیت در جامعه ماست وکسی که فلسفه حجاب را فهمیده باشد از جلب توجه دوری میکند..

گفتید نباید حرام خدا را حلال کرد و باید شکر زیبایی را با پوشاندن آن به جای آورد...پس چرا با استفاده نکردن جوراب یا استفاده از جوراب های رنگ پا که استفاده آن ها طبق نظر مراجع حرام است خودتان این کار را کردید؟؟چرا خودتان را با جوراب رنگ پا فریب دادید و فکر کردید پوشش است در حالی که نامحرم تشخیص نمیدهد و پای شما را بدون جوراب میبینید..

گفتید حجاب آمده تا زینت ها را بپوشاند و نگاه های هرزه را کم کند...پس چرا حجاب را زیبا کردید ،بی حجاب میخواهد زیبا باشد تا دیده شود ،دلیل شما چیست استفاده از حجاب زینتی؟؟ملاک این که زینتی است یا نه نگاه نامحرم است،اگر شک دارید پس مثل بنده نظر سنجی کنید و در آنصورت خواهید فهمید که حجاب گفته شده خود باعث جلب توجه است...
چرا برای تبلیغ حجاب عکس دختران زیبا را که قرار است همسر کسی شوند در ویلاگ ها قرار میدهید؟؟اگرباعث تحریک کسی شدید ،مطمین باشید که باید جواب بدهید..

وقتی به شما برای حجاب غلط تذکر دادیم همان جواب هایی را شنیدیم که از بی حجاب ها میشنویم...
بی حجاب ها در جواب گفتند که ما فطرتا زیبایی دوستیم ،چرا ما باید خودمان را محدود کنیم،به آقایان بگویید مراقب چشم هایشان باشند و ...و از شما هم همین حرف ها راشنیدیم..همچنین جواب دادید که ما حدود شرعی حجاب را رعایت میکنیم ،که باید بگوییم مطابق نظر مراجع هر چیزی که باعث تحریک و جلب توجه نامحرم شود شرعا ایراد دارد..اگر شما به بی حجاب ها از سر دلسوزی تذکر میدهید به خدای محمد ما هم از سر دلسوزی برای حجاب غلط به شما تذکر میدهیم...



گفتید رابطه با نامحرم نداشته باشید اما  فیس پوکی شدید،آنجا عکس میگذارید و به اسم تبلیغ با نامحرم هم کلام میشوید،..
مسنجری به اسم الفور را پاتوق خود کردید و در اختلاطی مجازی که شوخی با نامحرم و خوش و بش و بگو بخند انجام میشود حاضر شدید..  و نام امام زمان را بر اتاق هایش گذاشتید تا کار خود را توجیه کنید ...
در دانشگاه ها به اسم انجمن های مختلف ،همکلام میشوید و...
در قسمت نظر سنجی وبلاگ ها برای هم گل فرستادید و به اسم تبادل نظر .....
از دوستان میخوام اگر جسارتی شد حقیر را ببخشند،خدایم شاهد است که از سر دلسوزی و تکلیف مینویسم و البته زیاد هستند بزرگوارانی که شامل موارد بالا نیستند...

دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 8:14 :: نويسنده : بيشه
آیا میدانید حضرت زهرا(س) چه حجابی داشتند؟

در تاریخ آمده است که حضرت زهرا (س) آن روز که می خواستند به مسجد مدینه بروند تا خطبه معروف فدکیه را ایراد کنند ابتدا روسری خود را دور سرشان پیچیده اند:  لاثَتْ خِمارَها عَلي رأسِها 

 

خمار چیزی بزرگتر و بلند تر از روسری های ماست به نحوی که تمام سر و گردن را می پوشانده و کلمه پیچاندن(لاث) نمایانگر نحوه پوشیدن آن است.سپس جلباب را به آن اضافه کردند: وَاشتَمَلَتْ بجلْبابها

جلباب از مایه جلب به معنای تاریکی است و جلباب در فرهنگ اعراب پوشش بلند و تیره است.چیزی شبیه عبا یا چادرهای عربی یا همین چادرهای ما. یعنی علاوه بر روسری بلندی که تمام سر وگردن را می پوشاند جلباب را هم پوشیدند.

در مورد اندازه پوشش ایشان هم آمده است: که جلباب ایشان آنقدر بلند بود که در هنگام راه رفتن زیر پایشان می آمد. (البته ایشان به علت بیماری کمی خمیده شده بودند اما به هر حال جلباب ایشان بلند وتقریبا اندازه چادرهای امروزی بوده است)

 

 

همچنین آمده است که :  وَأَقبَلَتْفي لُمَّةٍ مِن حَفَدَتِها وَ نِساءِ قَومِها

این خود نوعی فوق حجاب است.ایشان تنها از خانه بیرون نیامدند بلکه با جمعی از خانمها و هم سن و سالهای خود حرکت کردند. به این روش جلب توجه را به حد اقل رساندند به طوری که ایشان در بین خانمها پنهان شده بودند.ایشان حتی پیکرشان را هم پنهان کردند.

دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 8:7 :: نويسنده : بيشه

يه روز مرخصي به ما نديدن اينا! صبح خروس‌خون زنگ زدن که پا شو بيا جلسه داريم. حالا مگه ميشه بگي نميام؟!

مثل گلوله شليک ميشم تو کوچه. بدو بدو تا سر خيابون ميرم و بعدشم بايد از بچه‌اتوبان رد بشم. بعضي از راننده‌ها وقتي از دور يه آدم مي‌بينن، بيشتر پدال گاز رو فشار ميدن. انگار مي‌خوان هرطور شده از روش رد بشن! شايد فکر مي‌کنن امتياز مي‌گيرن و ميرن مرحله‌ي بعد! خلاصه به هر مصيبتي هست رد ميشم.

خدا نکنه تو خيابون منتظر باشي. هر پديده‌اي مي‌خواد برسوندت جز تاکسي!!! خدا خيرش بده، يه تاکسي پيکانِ در شُرفِ نابودي توقف مي‌کنه و من سريع چادرم رو جمع‌وجور مي‌کنم و سوار ميشم. انقد بدم مياد چادر آدم لاي در گير کنه! براي همين هميشه با تکنيک خاص خودم، قبل از سوار شدن، سريع جمعش مي‌کنم. اين يادگار عهد دقيانوس هم که جون نداره راه بره طفلي…

خب… حالا رسيدم به مرحله‌ي غولش؛ ايستگاه تاکسي به‌سمت محل کار! دو نفر آقا در صف تشريف دارن و مکان تهي از هرگونه تاکسي! و باز اين اعصاب‌خردکني هميشگي توي ذهنم که «خدا کنه نفر چهارم خانوم باشه، يا اگه نبود نفر اول اجازه بده من جلو بشينم!» نفر چهارم هم که آقايي با ظاهر دانشجويانه‌ست، از راه مي‌رسه. بعد از نيم ساعت بالاخره تاکسي مياد و همه به‌صورت قنديل‌بسته ازش استقبال مي‌کنيم.

به نفر اول ميگم: «ببخشيد آقا! ميشه لطفا شما آقايون عقب بشينيد؟» مي‌فرمان: «خانوم! مث اينکه من اول اومدما! من عقب خفه ميشم! جا تنگه!» و روي صندلي جلو جا خوش مي‌کنه. شرمنده‌ها… ولي به نظرم اين مدل آقايون از کمبود ويتاميني به نام «غيرت» رنج مي‌برن. مي‌خوام ببينم اگه خواهر يا مادر خودشونم بود، مي‌گفتن «عقب خفه ميشم! جا تنگه!»؟؟؟ روي صندلي عقب که حالا دو نفر روش پخش شدن، يه گوشه کز مي‌کنم! مي‌دونم حداقل بايد يک ساعت در اين حالت باشم. «اين حالت» دقيقا يعني حالتي که: ?) سرم رو به‌سمت شيشه چرخوندم، طوري که بيني‌م هي مي‌خوره تو شيشه! ?) دستگيره‌ي در تو پهلوم فرو رفته و خدا نياره دست‌انداز رو! ?) اين صندلي لعنتي هم شيب داره و من با يه دست بايد خودم رو چسبيده به در نگه دارم!

به آقاي کناردستي يه نگاهي مي‌کنم و تو دلم ميگم: «شايد بنده‌ي خدا خوابش برده!» مي‌بينم نخير! حضرت آقا با چشمان کاملا باز مشغول تماشاي مناظر پيرامونه. به جان خودم راضي‌ام و حتي مشتاق، که کيفشو بذاره روي صندلي، ولي يه کم کمتر جا اشغال کنه! احساس مي‌کنم اگه در باز بشه، منم به‌صورت آويزون‌به‌در ميرم توي اتوبان! تا اين حد يعني. لجم مي‌گيره از اين همه بي‌مبالاتي! ميگم: «ببخشيد ميشه يه کم بريد اون طرف‌تر؟» نمي‌شنوه! بلندتر ميگم و بلندتر. آقاي اون‌طرفي خودشو جمع‌وجور مي‌کنه و مي‌زنه به شونه‌ي آقاي وسطي که: «داداش! يه کم جمع شو ديگه! آبجي‌مون ناراحته!» تو دلم جشن و پايکوبي بر پا ميشه و بابت اينکه فرمتِ نشستنِ حضرات، از «کاملا گسترده» به «دوسوم صندلي» تبديل شده يه نفس راحت مي‌کشم! اما… زهي خيال باطل… اين خوشحالي فقط براي چند دقيقه، که کمينه دو و بيشينه ده دقيقه‌ست، پايداره! چون دوباره آقايون وا ميرن به حالت قبلي و همون آش و همون کاسه…

خلاصه… وقتي تاکسي مي‌رسه به آخر خط، از شدت انقباض عضلات و خستگي، نايِ راه رفتن ندارم. هميشه هم به خودم ميگم: «اين آخرين بار بود! ديگه عقب نمي‌شينم!» ولي نمي‌دونم چرا يادم ميره.

با نيم ساعت تأخير مي‌رسم سر جلسه. هر کي يه تيکه‌اي مي‌اندازه: «چه عجب خانوم!»، «مديرعاملي تشريف مياريد سرکار!»، «دوره‌ي آخر الزمونه! مدير بايد بدوه دنبال کارشناس!» و… . خوشمزه‌بازي آقايونِ بانمک، که نفسشون از سان‌روفِ برقي ماشين‌هاي تپل و کپلشون بلند ميشه، با «سلام دخترم! خدا قوت»ِ رئيس نم مي‌کشه.

موقع برگشتن سوار اتوبوس ميشم. جا نيست بشينم. اشکال نداره! اگه جا هم بود نمي‌نشستم؛ از بس صندلي‌هاش درب‌ و داغونه! يه ميله‌اي، لوله‌اي، لاله‌اي چيزي مي‌گيرم دستم که با اين طرز رانندگيِ آقاي اتوبوس واحد پرت نشم وسط. خانوم کنارم با يه دست ميله‌ي مقدس رو چسبيده و با دستِ ديگه بچه‌شو تو بغلش گرفته. با لايي کشيدن‌هاي آقاي اتوبوس واحد و سبقت‌هاي وحشتناک‌ش، ايستادگان وسط اتوبوس دارن موج مکزيکي ميرن، چه برسه به اين خانوم!

من هنگِ خونسردي آقايونم اصلا. دريغ از يه نفر که جاشو بده به اين بنده‌ي خدا. آقا خجالت داره والا! توقع داشتم حداقل اون آقاي ديجيتاليِ هدفون‌قشنگ، که با کله‌ي مبارک حرکات موزون اجرا مي‌کنه بلند بشه! ماشالا خانوميه براي خودش!!! و… بالاخره يه نفر پياده ميشه و خانومه مي‌شينه.

من زياد سر از فلسفه‌ي صندلي‌هايي که تو قسمت آقايون، رو به‌سمت خانوماست درنميارم. عمود بر مسير حرکت اتوبوس وايميستم که خيابون رو ببينم. يه صندلي ديگه خالي ميشه و من حس مي‌کنم نشستن روي صندلي پاره، بهتر از پخش شدن کف اتوبوسه! براي همين مي‌شينم و با موجي از نگاه‌هاي ناباورانه‌ي آقاي روبرويي مواجه ميشم. خيلي طبيعي و عادي دستمو مي‌برم سمت سرم، که چک کنم مبادا بي‌خبر شاخي چيزي سبز شده باشه! اتفاقه ديگه به‌هرحال! وقتي خيالم راحت ميشه که همه چي آرومه، حالت شماره‌ي يکِ تاکسي رو اعمال مي‌کنم (چرخش ?? درجه‌اي گردن و بيني توي شيشه!) و منتظر مي‌مونم تا برسم به ايستگاه موعود!

وقتي مي‌رسم به ايستگاه موردنظر، حال اون موقع رو دارم که براي اولين‌بار با رنو رفته بودم جاده چالوس! گلاب به روم… هي منتظرم آقاي اتوبوس واحد در عقب رو باز کنه تا پياده شم و کرايه‌شو بدم و توي دلم بهش بگم: «شما رو به خير و ما رو به سلامت با اين رانندگيت، مرد حسابي!» ميگه: «خانوم بيا از در جلو پياده شو! شلوغه! در عقب رو بزنم کرايه‌ي ما رو مي‌پيچونن بعضيا!» چي بگم… حالا بايد از بين تمام اونايي که سعي کردم نبينم‌شون و نبينندم رد بشم. خب اين چه وضعيه آخه برادر من؟! آقاي واحد! اصلا راضي نيستم ازت…

مگه اينکه بريم آدم خوبي بشيم و بتونيم طيّ‌الارض کنيم، اين همه مصيبت نکشيم براي عبور و مرور. والا!

 

نویسنده: مينا فرقاني

شنبه 1 مهر 1391برچسب:, :: 7:22 :: نويسنده : بيشه

براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى‏
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است.
اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان‏
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقیم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاى چشمىِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّک‏هاى شهوانى قرار مى‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشح مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏کنند، تأثیر محرّک‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى(چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مى‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مى‏ریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
3 ـ آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى‏
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادى‏هاى جنسی خود تلقّى مى‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏اى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گیرند. این مقایسه‏ها، هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مى‏سوزاند.

دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آن‏ها کاسته مى‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.

حیا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مى‏باشد که در صدد کام جویى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.
علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏هاى بدن نما و آرایش‏هاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(1) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علت‏هاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانى‏اند نمى‏باشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مى‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.
به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر مى‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مى‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مى‏آورد.(2) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏اى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است.
بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مى‏گردد و پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد.
در مورد مردان نیز این گونه نیست که بتوانند با هر نوع لباسی از خانه بیرون آیند و نوع پوشش آنها می تواند به هر صورتی باشد بلکه مردان نیز در این جهت با محدودیت های خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بیشتر در اجتماع و کارهای سخت و به جهاتی که در بالا ذکر شد با زنان متفاوت است. 2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین. 3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت‏ 4- بالارفتن ارزش واقعیت زن و جبران ضعف جسمانى او 1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.

****

پى نوشت‏ها:
1. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.
2. همان، ص 434.

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 363
بازدید کل : 25533
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1